رمزگشایی احساسات مردان
نکات کلیدی
- مردها مهارت زیادی در ابراز احساسات خود ندارند، اما همچنان احساسات عمیقی دارند.
- شاید مردها احساسات خاصی را به عواطف دیگری تبدیل کنند؛ آنها احساسات خود را به عرصههای دیگر منتقل میکنند یا احساسات را از طریق دردهای جسمانی تجربه میکنند.
- در بعضی موارد، مردها آموزش یا حمایت کافی برای درک احساساتشان ندارند و درعوض، احساسات خود را در اعماق وجودشان دفن میکنند.
این اسطوره که مردها احساس ندارند، باعث بروز مشکلات و روابط آسیبزننده میشود. دَفنه رُز کینگما، نویسندهی مردانی که هرگز نمیشناختیم، میگوید:
«ما مردها را بهعنوان جنس بیاحساس، مردود شمرده و رها کردهایم. بهخاطر رفتار جامعه با پسرها، توانایی آنها در برخورد با احساسات، بهطرز نظاممندی تحقیر شده است. مردها، کمکم یاد گرفتهاند که احساس نکنند، گریه نکنند و خودشان را با کلمات ابراز نکنند.»
فقط بهخاطر اینکه مردها مهارتی در ابراز احساساتشان ندارند، حتی یک لحظه هم فکر نکنید که آنها احساس ندارند؛ بلکه احساس عمیقی دارند. خیلی وقتها، مردها با استفاده از کُدهای مرموز، احساساتشان را ابراز میکنند؛ کُدهایی که خودشان هم نمیتوانند رمزگشایی کنند.
مردها میتوانند یک احساس را به احساس دیگری تبدیل کنند. مردها، احساساتی را که معمولاً بهعنوان احساسات زنانه در نظر گرفته شده، تبدیل میکنند؛ احساساتی همچون غم یا آسیبپذیری را به خشم یا غرور تبدیل میکنند؛ یعنی احساساتی که به لحاظ اجتماعی برای آنها قابل پذیرش است.
من زوجی را به یاد دارم که با تشویش به من مراجعه کردند، چون به تازگی متوجه شده بودند که دختر نوجوانشان مورد تجاوز دوست پسرش قرار گرفته بود. اختلاف زیادی ایجاد شده بود، چون پدر میخواست این دوست پسر را بکُشد و باعث ناراحتی زیاد همسر و دخترش میشد. آنها نگران بودند که او به دنبال انتقامجویی باشد و نهایتاً به زندان انداخته شود. من با اندکی تلاش، توانستم به آن پدر کمک کنم که احساسات واقعی خود را ابراز کند: او گریه کرد و گفت، خودش را مسئول این اتفاق میداند؛ انگار باید از دخترش محافظت میکرد. از دردی که دخترش به آن مبتلا شده بود، بسیار غمگین بود و به طرز موجهی عصبانی بود. بعد از اینکه همهی احساساتاش را ابراز کرد، دیگر این پسر جوان را تهدید به قتل نمیکرد و میتوانست بهطرز مفیدتری از دخترش حمایت کند.
مردها میتوانند احساسات خود را به عرصههای دیگری منتقل کنند. مردها، احساساتشان را فقط در جایی که احساس امنیت کنند و ابراز احساساتشان قابل پذیرش باشد، ابراز میکنند. به عملکرد مردها در رویدادهای ورزشی نگاه کنید: این یک امر نامتعارف نیست که آنها شور و علاقهی زیادی نشان میدهند و یکدیگر را بغل میکنند و دست میدهند. بازیکنان فوتبال و هاکی، از جمله مردانی هستند که حالت «مردانگی» بیشتری دارند و به راحتی احساساتشان را در طول بازی ابراز میکنند. آیا در جای دیگری میتوانید ببینید که مردها با بازیگوشی، به پشت یکدیگر بزنند؟ این مردها را در محیط دیگری بگذارید؛ احتمالاً این میزان از راحتی و آزادی را در آنها نخواهید دید.
مردها میتوانند احساساتشان را از طریق دردهای جسمانی ابراز کنند. این یک امر نامتعارف نیست که مردها احساساتشان را از طریق چیزهایی همچون سردرد یا کمردرد ابراز میکنند. شاید مردی را بشناسید که فقط در روزهای آخر هفته، سردرد میگیرد یا در طول تعطیلات، بیمار میشود. چرا این اتفاق میافتد؟ چون تا زمانی که مردها مشغول کار هستند، میتوانند احساساتشان را از خود دور کنند. اما بدون ساختار کاری، احساسات و نیازهایشان ظاهر میشود و با علائم جسمانی ابراز میشود.
مردها برای ابراز عواطفشان، دچار «دوگانگی» میشوند. اگرچه مردها همیشه از احساساتشان آگاه نیستند، اما از یک چیز مطمئن هستند: آنها معتقدند که دوگانگی زیادی دارند. جامعه، مردها را تشویق میکند که احساساتشان را ابراز کنند، اما وقتی این کار را میکنند، معمولاً اگر همسرشان وحشتزده نشود، حتماً مات و مبهوت میشود. زنها معتقدند که میخواهند همسرشان، احساساتاش را ابراز کند؛ اما فقط احساسات خاصی را میخواهند و فقط به اندازهای که بتوانند از عهدهی آن برآیند. در واقع، نتیجهی بسیاری از مطالعات تحقیقاتی و تجربیات بالینی به ما میگوید مردها به درستی، از خانمهایی دوری میکنند که به آنها التماس کنند احساسات واقعیشان را نشان دهند. مردهایی که از هنجارهای سنتی مردانگی منحرف میشوند و احساساتشان را ابراز میکنند و دربارهی ترسهای خود صحبت میکنند، معمولاً بهعنوان افرادی که سازگاری کمی دارند، قضاوت میشوند.
احساسات مردها میتواند همه را خلعسلاح کند. بخشی از مشکل بعضی از مردها این است که احساساتشان را به مدت طولانی خاموش کردهاند و برای رسیدگی به احساساتی که بروز میکند، منابعی ندارند. این احساساتِ ناگهانی و غیرمنتظره، غالباً میتواند طاقتفرسا باشد.
من با زوجی کار کردم که این مشکل را داشتند: نوید، شغل جدیدی پیدا کرده بود که ساعتها با خانه فاصله داشت. مریم در خانه میماند و خانه را برای فروش آماده میکرد. همزمان، دربارهی این صحبت میکردند که باید یک سگ بخرند. مریم میگفت سگ میتواند همنشین او باشد، که وقتی در خانه تنهاست، احساس امنیت کند. نوید هم با تفکر منطقی و تحلیلگرش، دلایلی را برای زمان نادرست خرید سگ مطرح میکرد. بهعنوان مثال، چطور میتوانی با سگ کوچکی که در اطراف خانه میدود و روی زمین خرابکاری میکند، خانه را به دیگران نشان دهی؟ مریم میدانست حرف نوید عقلانی است، اما در دلش اصرار داشت که یک سگ، او را خوشحالتر میکند. آنها آخر هفتههای متعددی را با مشاجره دربارهی موضوع سگ سپری کردند. مریم فکر میکرد نوید، سرد و بیاحساس است. نوید فکر میکرد، مریم غیرمنطقی است. بعد از چربزبانیهای بسیار، نوید قبول کرد با مریم به پناهگاه حیوانات محل برود که فقط به سگها «نگاه کنند». وقتی نوید، ردیف مختلف سگها را در قفس دید، با آگاهی از اینکه اکثر آنها احتمالاً کُشته میشوند، گریه کرد. مریم میگفت هیچوقت ندیده بود که او با چنین شدتی گریه کند. او فکر میکرد نوید بیاحساس است، درحالیکه این واقعیت نداشت.
مشاهدات من نشان داده که بسیاری از مردها، عواطف شدیدی را تجربه میکنند، اما تعلیم یا حمایتی ندارند که این احساسات را درک کنند. آنها گزینههای زیادی ندارند؛ و این باعث میشود احساساتشان را در اعماق وجودشان دفن کنند. فقط زمانی که مردها خلعسلاح میشوند (همچون زمانی که نوید به پناهگاه حیوانات رفت)، احساساتشان، آزادانه ظاهر میشود.
پس هیچ مردی، بیاحساس نیست؛ بلکه بسیاری از مردها در محدودیت فرایند اجتماعی گرفتار شدهاند؛ محدودیتی که میگوید، گریهکردن، آزردهشدن یا ابراز عواطف دیگری که کاملاً نتیجهی زندگی انسانی است، یک عمل غیرمردانه است.
باربارا مارکوِی
Visits: 1019