در سالهای اول زندگی اغلب زوجها با چالشهای زیادی روبرو هستند که می توان گفت قسمت زیادی از آن به خانوادهها باز می گردد. مخصوصاً در خانوادههای ایرانی که فرزندان و والدین وابستگی زیادی به هم دارند و این وابستگی بیش از حد باعث مشکلات زیادی می شود. این والدینِ وابسته، همیشه نگران فرزندان خود هستند و با این واقعیت که آنها بزرگ شده و قادر به تصمیمگیری برای زندگی خود هستند، نمیتوانند کنار بیایند و مرتباً سعی در دخالت در زندگی فرزندان خود دارند و این روند در بعد از ازدواج نیز نه تنها ادامه می یابد بلکه بیشتر هم می شود چراکه آنها تصورر میکنند غریبهای فرزند آنها را اغفال کرده و میخواهد از آنها دور کند و آنها باید تمام تلاش خود را بکنند که از فرزند خود حفاظت کرده و اجازه ندهند آن غریبه برای فرزندشان ایجاد مشکل کرده و به او آسیب برساند. والدین گاهی اوقات فراموش میکنند که فرزندان آنها زندگی مستقلی دارند و همچنان انتظار دارند که روابطشان همچون گذشته ادامه بیابد و همسر فرزندشان را عامل این جدایی میدانند. این وابستگی و ارتباط عاطفی بیش از حد در زنان بیشتر دیده می شود. مسائل تربیتی، عدم اعتماد به نفس و همینطور نداشتن ارتباط اجتماعی باعث میشود که فرد بیش از حد نرمال به خانواده خود وابسته شده و بعد از ازدواج هم نتواند رابطۀ عاطفی خود را کنترل کرده و مرزهایی را برای زندگی خود مشخص کند و این باعث بوجود آمدن اختلافات بین خانواده و همسر خواهد شد. گاه فکر میکنیم که خانواده همسرمان مرتب میخواهند در زندگی ما دخالت کرده و همسر ما هیچ نقشی در بوجودآمدن این مشکلات ندارد، درصورتی که تا حد زیادی به وجود آمدن این مشکلات به عملکرد همسر شما باز میگردد. این همسر است که باید بین خانواده خود و همسرش مدیریت کند و اجازه ندهد که افراد خانوادهاش در زندگی او دخالت کرده و بحران ایجاد کنند. همانطور که در کلام خدا در انجیل مرقس ۱۰: ۷ – ۹ میخوانیم که عیسیمسیح فرمود: “مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، به زن خویش خواهد پیوست، و آن دو یک تن خواهند شد. بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند، بلکه یک تن میباشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.” در کلام خداوند به وضوح به این مسئله اشاره شده که زن و مرد بعد از ازدواج با هم یکی شده و هیچ کس حق ندارد آن دو را از هم جدا کند؛ در صورتی که در زندگیهای بسیاری شاهد آن بودهایم که دخالتهای خانواده چطور یک زندگی را از بین برده و کانون خانواده را متلاشی کرده است. همانطور که قبلتر اشاره شد، زنها وابستگی بیشتری به خانواده دارند و این وابستگیها اگر از حد بگذرد، میتواند زندگی را دچار بحران کند. دلیل وابستگی بیش از حد بعضی از زنان به خانواده چیست و یک مرد چطور میتواند به همسر خود کمک کند تا روابط خود را کنترل کرده و اجازه ندهد خانواده در زندگی او مشکل ایجاد کنند؟
در زنانی که قبل از ازدواج، استقلال شخصی نداشته و همینطور حضور کمرنگی در اجتماع دارند و ارتباط ضعیفی با دیگر افراد داشته و از عدم اعتماد به نفس رنج میبرند، بیشتر شاهد آن هستیم که به شدت به خانواده وابسته هستند زیرا تنها امید آنها به خانوادشان است و همیشه منتظرند تا خانواده مسائل و مشکلاتشان را حل کند که این مسئله را در زنان شاغل و مستقل که ارتباطات اجتماعی خوبی دارند، کمتر شاهد هستیم البته ناگفته نماند که مسائل تربیتی هم نقش به سزایی در این مسئله دارد. مطمئناً مسائل و مشکلات زیادی برای همسران این زنان وجود دارد اما بیشک زن و شوهر با کمک هم میتوانند از پسِ این مشکلات بر بیایند و مرد میتواند نقش بسیار مهمی در تغییر این وضعیت ایجاد کند. اگر همسر شما شخصیتی وابسته دارد و خانوادۀ همسرتان با دخالتهای بیجا زندگی شما را مختل کردهاند، شما میتوانید با کمک به همسرتان همه چیز را تغییر دهید. به همسرتان اعتماد به نفس بدهید؛ به او بگویید که چقدر برای شما مهم است و دوست دارید که تنها نظر خود او را در تصمیمگیریهای زندگیتان بدانید و به او کمک کنید که مستقل فکر کند و تصمیم بگیرد و او را برای انجام این کار تشویق کنید. به او نشان دهید که خانوادۀ او را دوست دارید و اگر با دخالتهای خانوادۀ همسرتان مخالفید، دلیل بر دشمنی با آنها نیست و در هیچ شرایطی همسرتان را تهدید به قطع رابطه با خانوادهاش نکنید. همیشه با احترام در مورد خانوادۀ همسرتان صحبت کنید حتی اگر آنها رفتار مناسبی با شما ندارند، از این طریق به همسرتان این اطمینان را میدهید که قصد حذف کردن خانوادۀ او را ندارید. اگر خانوادۀ همسرتان پیشنهادی میدهند، جبهه نگیرید و بگویید ما هر دو راجع به آن فکر میکنیم. همانطور که از همسرتان میخواهید که برای خانوادهاش حد و مرز مشخص کند تا در زندگی شما اختلال ایجاد نکنند، برای خانوادۀ خود نیز حد و مرز مشخص کنید تا همسرتان به حسن نیت شما بیشتر پی ببرد. همسرتان را محبت کنید و در او احساس امنیت ایجاد کنید تا به شما اعتماد کند و در خانوادهاش به دنبال تکیهگاه نگردد. از او بخواهید اگر با شما مشکلی دارد آن را با شما مطرح کند و اگر حل نشد در صورت نیاز به مشاور مراجعه کنید تا همسرتان مجبور نشود درد و دلها و مشکلاتتان را پیش خانوادهاش مطرح کند و خانوادهاش را مقابل شما قرار دهد.
به نظر شما مردی که در خداوند زندگی میکند، چگونه میتواند در برابر مشکلات و ناملایمات بایستد و برای ساختن زندگی بهتر در کنار عزیزانش تلاش کند؟ آیا شما تجربهای در این خصوص دارید؟ شما چه طریقی را برای کمک به همسرتان در پیش گرفتید؟
رادمرد
Visits: 1884