هنوز از شادیِ شنیدن جواب آزمایش بارداری همسرش که خبر از «پدرشدن»اش دارد، سرخوش است که ناگهان با احساس غریبی دستوپنجه نرم میکند. گویی ترسها و هراسها از راه میرسند و نقش جدیدش را دستخوش واهمه میکنند: «چگونه میتوانی آن پدری باشی که خودت آن را با پدرت تجربه نکردهای؟!».
شاید این احساس را بسیاری از ما مردان هنگام والدشدن تجربه کرده باشیم؛ زیرا کودکی، اثراتی دیرپا بر جان و روان ما میگذارد. از سوی دیگر، باید آگاه باشیم که هیچ والدینی یافت نمیشوند که برای فرزندانشان، پدر و مادری کامل و بینقص باشند؛ زیرا آنها نیز بر اساس آنچه آموختهاند یا خود از والدینشان دیدهاند، با فرزندانشان رفتار میکنند. به ویژه، فرزندان نخست هر خانوادهای، گاه آسیبهایی میبینند که به دلیل بیتجربگی والدین از نقش خود بر آنها تحمیل میشود؛ والدین جوانی که در چالشهای زندگی مشترک، اکنون نقش والدشدن را نیز عهدهدار گشتهاند.
در این میان، هستند افرادی که به خاطر رنجها و زخمهایی که از دوران کودکی و نوجوانی خود خوردهاند، حتی از بردن نام والدین نیز اِبا دارند. آنها حتی قادر به بخشیدن پدران و مادرانشان در سنین کهنسالی نیز نمیباشند؛ زیرا با خود چنین تحلیل میکنند که وقتی خود کودکی بیش نبودند، والدینشان در سنین بلوغ و بزرگسالی قرار داشتند و بدینترتیب، احتمالِ هر خبط و خطایی را برای آنان نادیده میگیرند. اما آنچه کتابمقدس دربارۀ روابط فرزندان با والدین تعلیم میدهد و پولس نیز آن را بر حسب کتب عهد عتیق، حکمِ با وعده مینامد، حفظ حرمت والدین است: «پدر و مادر خود را گرامی دار … تا سعادتمند باشی و بر زمین عمر طولانی کنی.» (افسسیان ۶: ۲) نقطه مقابل این رفتار را نیز در امثال میبینیم: «هر که پدر یا مادر خود را نفرین کند، چراغش در تاریکی غلیظ خاموش خواهد شد.» (امثال ۲۰: ۲۰).
بدینترتیب، میبینیم که هیچ انسان کاملی در دنیای سقوط کرده وجود ندارد، اما هدیۀ نجات و شناخت خدای نادیدهای که در پسرش عیسای مسیح خود را بر ما آشکار نمود، همراه با میراث عظیمی که به ما بخشید، بخش بزرگی از این سردرگمیِ هویت انسانی را درمان نموده است. او برای ما پدر شد؛ پدری که هستیِ ما -پیش از والدین- از او نشأت گرفته است. به گفتۀ نویسندۀ کتاب «فرزند ابّا»، محوری که زندگی مسیحی پیرامون آن میچرخد، آگاهی از این حقیقت است که ما محبوب خداییم و این محبوببودن، هویت و هستۀ وجودی ماست؛ چنان که داوود نیز مینویسد: «اگرچه پدر و مادر ترکم کنند، خداوند مرا خواهد پذیرفت.» (مزمور ۲۷: ۱۰).
بنابراین، اگر پدر زمینی ما به خاطر تمام ضعفها، ناآگاهیها یا به عبارتی، بلدنبودنهایش نتوانسته نقش پدری خود را به خوبی ایفا نماید، ما از این میراث الاهی برخورداریم که به اصل خود بازگردیم و تمام کاستیهای او را در خدای محبت که برای ما پدر شده است، بازیابیم. خداوند به داوود پدر دربارۀ نقش خود در زندگی پسرش سلیمان چنین میگوید: «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود. محبت خود را از او دور نخواهم کرد…» (اول تواریخ ۱۷: ۱۳) در چنین اطمینانِ محبتی است که قادریم با وجود تمام آسیبهای ناآگاهانهای که از کودکی تا بزرگسالی از پدران و مادران خود دیدهایم، آنان را ببخشیم. این همان تولد تازه در روح است؛ تولد از منشأیی الاهی که ما را در خود میشوید، احیا میکند، تازه میسازد، خلاءها را پر میکند و دیگر ترسی در قلب پسری که در آستانۀ پدر شدن است، به جا نمیگذارد؛ زیرا او نیز میداند که اگر در ایفای نقش پدری خود قصوری داشته باشد، این خدای پدر است که همۀ کاستیها را با رحمتش میپوشاند و در هر تباهی، آبادانی را به ارمغان میآورد.
رادمرد
Visits: 1185