برخورد با جامعه ستیزی

دنیای ما آکنده از خشونت و نابرابری است. ما پیوسته با اخبار منفی بمباران می‌شویم. حسی در ما نهادینه شده که جامعه، اعم از همسایه، همکار، هم محله، بستگان، اعضای کلیسا، و به ویژه نهادهای قدرت، مثل سایۀ یک خون‌آشام در تعقیب ما هستند، تا در اولین فرصت خون ما را بمکند. فردگرایی، بحران‌های اجتماعی، مشکلات اقتصادی، نظام‌های سیاسی، ساختارهای تربیتی و همچنین بحث بی‌حسی شفقت که در نتیجۀ تصاویر خشن و اخبار ناگوار فراوان در شبکه‌های اجتماعی و در کل مدیا هستند، موجب شده‌اند که افراد به مرور نسبت به اجتماع بی‌اعتماد و سرخورده و در نهایت تبدیل به افرادی ضد اجتماعی گردند.

جامعه‌ستیزی یا ضد اجتماع‌ بودن، عموماً چنان‌که در فیلم‌ها نشان می‌دهند، نیست. چنین فردی قرار نیست حتماً به باندهای خلافکار ملحق شود، دست به رفتارهای آنارشیستی شدید بزند، یا خودش را در یک زیرزمین حبس کند. آن‌چه که در همۀ شخصیت‌های ضد اجتماعی مشترک است، بی‌تفاوتی به نیازهای دیگران است. دغدغۀ اصلی آنان تنها قدرت و آزادی خود است. این ویژگی که عموماً بین مردان دیده می‌شود، اهمیت بیش از اندازه به آزادی فردی و قدرت است و در این راه از هیچ کاری ابایی ندارد. او می‌تواند به راحتی حتی از نزدیکان خود کلاهبرداری کند، تقلب کند، زیر پای دیگران را خالی کند و مثل آب خوردن، دروغ بگوید. برای چنین فردی، عشق و عواطف انسانی کمترین ارزش را دارد. او دیگران را مدام تحقیر می‌کند، دوستان خود را مسخره کرده و دست ‌می‌اندازد؛ در واقع از این کار لذت می‌برد، چون تنها خود را فردی قابل می‌داند.[1]

هیتلر، نمونۀ چنین فردی است که متأسفانه در جایگاه قدرت جای گرفت و جهان را به دو دورۀ پیش از جنگ جهانی دوم و پس از آن تقسیم نمود. اما همانطور که پیشتر اشاره شد، تنها برخی از افراد خاص در تاریخ دارای این ویژگی نیستند، بلکه هر روز کنار ما زندگی می‌کنند، شاید دوست یا همکار شما باشند، ممکن است پدر یا برادر یا یکی از بستگانتان باشد، شاید مردی است که در همسایگی شماست و شما از رفتارهای خشن او با همسرش به ستوه آمده‌اید. بسیاری از افراد معتاد در اوج خماری، تبدیل به جامعه‌ستیزترین افراد می‌گردند. احتمالاً داستان افرادی را شنیده‌اید که از پیرمرد یا پیرزنی بازنشسته با خونسردی کلاهبرداری می‌کنند. امروز در ایران خودمان کم نیستند کسانی که به راحتی مال یتیم را می‌خورند، سر والدین خود کلاه می‌گذارند، از ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین افراد دزدی می‌کنند و بی‌توجه به عواطف انسانی، تنها در پی منافع خود هستند.

خوب، چه باید کرد؟ آیا راهکاری وجود دارد؟ طبیعی است که در برابر چنین افرادی باید همچون مار هوشیار بود. اما در انجیل، روایتی وجود دارد که نشان از نگاه و عملکرد متفاوت خدا نسبت به ما دارد. در باب ۱۹ انجیل لوقا با مردی روبرو می‌شویم به نام زکا که به نوعی همسو با تیپ اجتماع‌ستیز ماست. او به ناحق اموال دیگران را می‌گرفت و به جامعه ظلم می‌کرد. مردم از او گریزان بودند، چون همنشینی با او مترادف بود با بدنامی، کلاهبرداری، باج‌گیری، از دست دادن، بدهی، ترس و…. اما واکنش عیسی چه بود؟ عیسی خود را به همنشینی او دعوت می‌کند. چرا؟! پاسخ را در یکی از درخشان‌ترین آیات کتاب‌مقدس می‌بینیم که در ادامۀ همین روایت آمده: «زیرا پسر انسان آمد تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»[2] نتیجۀ حضور عیسی دگرگونی زکاست؛ تبدیل‌شدن فردی بدون حس شفقت، به انسانی بخشنده، تبدیل یک جامعه‌ستیز به فردی اثرگذار در جامعه، تبدیل یک جامعۀ در هم شکسته از سوءاستفاده و زور و ستیزه‌جویی به جامعه‌ای برکت‌یافته، صلح‌یافته و پویا. زکا نه تنها نیمی از ثروت خود را به ضعیف‌ترین بخش جامعه می‌بخشد و جامعۀ خود را ارتقا می‌دهد، بلکه در مسیر شفا، آنچه را در جامعه‌ستیزی و قدرت‌طلبی خود به ناحق از دیگران گرفته به شکلی وافر(چهار برابر) بازمی‌گرداند.

 البته باید هشیار باشیم و حکیمانه برخورد کنیم؛ اما گاهی این هشیاری در مسیر افراط به نوعی قدرت‌طلبی، خود برتربینی، خود عادل‌شمردگی و جامعه‌ستیزی از نوع مذهبی یا اخلاقی تبدیل می‌شود. دنیای ما به محبت و شفقت نیاز دارد. در میان این همه اخبار منفی، خشونت، بی‌عدالتی، ظلم و خودخواهی، جامعۀ ما به مردان و زنانی نیاز دارد که سخاوتمندانه از وقت و مال و عشق خود می‌بخشند، بر سر این دنیای شکسته دست نوازشی می‌کشند و نمی‌ترسند که جذام این دنیا آلوده‌شان سازد. شرمی ندارند که آنان را ساده‌دل و ابله بخوانند؛ چون از نظر دنیا و استانداردهای آن و حتی از نظر استانداردهای مذهبی بر خلاف جریان رودخانه شنا می‌کنند و به دل آتش می‌روند، تا بلکه کسی را از آتش جاودان نجات دهند. دنیای ما نیاز دارد تا در عمل ببیند که عیسی آمده تا گمشده، یعنی دنیای شکسته و به کل ویران‌شده را بجوید و آن ‌را احیا نماید.  

[1]  ویلیام گلسر، تئوری انتخاب، علی صاحبی (تهران: انتشارات سایه سخن، ۱۳۹۵)، ۱۹۹-۲۰۰

[2] لوقا ۱۹: ۱۰

بازدیدها: 34