اگر عقل امروزم را داشتم هیچگاه چنین تصمیماتی را نمیگرفتم! هیچگاه چنین مسیری را نمیرفتم. هیچگاه در آن زمان یا مکان خاص حاضر نمیشدم. هیچگاه چنین سرمایهگذاری را نمیکردم. هیچگاه چنین بلندپروازیهایی را انجام نمیدادم. هیچگاه عاشق نمیشدم. هیچگاه و هیچوقت و ای کاش و از این قبیل جملات. اینها همه حسرتهای انسانهایی است که در نتیجۀ انتخابهایی غلط بدان دچار شدهاند. حسرت شما در زندگی امروزتان چیست؟ چه نمونههایی را در ذهن دارید یا در زندگی خودتان تجربه کردهاید که میتوانند به عنوان حسرت در ذهنهایتان ماندگار شده باشند؟
این ای کاشها و افسوسها، معمولاً با احساس گناه، ناامیدی و پشیمانی و ضعف همراه هستند و غالباً به دلیل «عدم استفاده صحیح از فرصتها» بروز مییابند و میتوانند دردناک باشند و تا مدتها ما را از لذت زیستن محروم نمایند. البته حسرتهای زیبایی نیز میتوانند وجود داشته باشند؛ به عنوان مثال وقتی در مزمور 42: 4 میخوانیم «چون این را بیاد میآورم جان خود را بر خود میریزم، چگونه با جماعت میرفتم و ایشان را به خانۀ خدا پیش روی میکردم، به آواز ترنم و تسبیح در گروه عیدکنندگان.» این سرود از قوم بنی قورح است که از زبان داوود و زمانی که وی در بنی حرمون در تبعید بسر میبرد، دلتنگ حضور در خانۀ خدا و همراهی و رهبری با پرستندگان او بود.
شاید حسرتهای من و شما به عنوان موجودات زنده و در قید حیات، برای ما و اطرافیانمان مهم و منطقی بنظر آیند و این خوشبینی وجود داشته باشد که مادامی که زنده هستیم، همواره فرصتی برای تغییر و اصلاح داریم. ولی حسرتهای واقعی را بایستی زمانی چشید و بازگفت که دیگر فرصتی وجود ندارد، یعنی با فرارسیدن پایان زندگی زمینی، دست ما از این دنیا کوتاه است و توان استفاده از هیچ فرصتی را نداریم.
پرستاری استرالیایی بنام «برونی یرو» در یک مرکز نگهداری و رسیدگی به بیماران که با مرگ دست و پنجه نرم میکردند، با یک تحقیق میدانی در جامعۀ آماریِ در دسترس خویش، به پنج تا از بزرگترین حسرتهای مشترک زندگی انسان در واپسین لحظات حیاتش آگاهی می یابد؛
- ای کاش خود واقعیام بودم بجای اینکه خودم را با نظرات مردم و رضامندی ایشان تطبیق می دادم.
- ای کاش زیاد و سخت کار نمیکردم.
- ای کاش رابطهام را با دوستانم حفظ میکردم.
- ای کاش احساساتم را بروز میدادم و سرکوب نمیکردم.
- ای کاش کمی شادتر بودم و زندگی را سخت نمیگرفتم.
با آنچه که گفته شد و در این نتیجۀ آماری نیز مشهود است باید اذعان داشت که در واقع حسرت؛
- بر گذشته تمرکز دارد.
- احساسی منفی و آزاردهنده است.
- منجر به مقایسههای آسیب زننده میگردد.
- اغلب با سرزنش و نبخشیدن خود همراه است.
این روحیات باعث میشود که دائماً در یک بلاتکلیفی، ترس، بیهودگی، بلااستفادگی و سردرگمی از خود سؤال کنیم که؛
- آیا تصمیم درستی گرفتهام؟
- آیا اوضاع میتوانست بهتر از این باشد؟
- اگر تصمیم دیگری میگرفتم، آیا ممکن بود خوشحالتر باشم یا شرایطم بهتر میبود؟
همانطور که گفته شد حسرت با تمرکز بر گذشته، امروز ما را متأثر و ما را نسبت به فردای خویش میتواند منفعل بسازد. زمانی من نیز با این روحیه بشدت درگیر بودم و اعتراف میکنم هنوز هم گهگاهی بسراغم میآید. اما راه غلبه بر آن را یافتهام و آنچه که مرا از این باتلاق رهایی بخشید، این آیه از کتاب جامعه از عهد عتیق بود که زمانی شهادت آن را در کلیسای محلی خود نیز دادهام. در این آیه اینطور میخوانیم؛
جامعه7: 10 مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتر بود، زیرا که در این خصوص از روی حکمت سؤال نمیکنی.
این جملۀ واضح، مثبت و پرانرژی، خواننده را به ترک حسرتهای قدیم، تشویق میکند. اما برای درک عمیقتر این آیه و مفاهیمی همچون «روزهای قدیم، این زمان، بهتر، حکمت» بیایید با ساختار کتاب جامعه و بستر شکلگیری این آیه آشنا بشویم، چراکه یقیناً ما را در درک صحیح راهنما خواهد بود.
کتاب جامعه یکی از پنج کتاب موجود در بین کتب شعری و حکمتی عهدعتیق است که مشتمل بر کتابهای «ایوب، مزامیر، امثال، جامعه و غزل غزلها» میباشد. غالب این کتابها منظوم و بطور خاص امثال و جامعه در باب حکمت میباشند. البته که ما در کتاب ایوب و مزامیر هم سرودهها و اشارات حکیمانه داریم.
در تحلیلی زیبا از یکی از خادمین اینطورمیخواندم که؛ «کتب شعری و حکمتی بنا به ترتیب قرارگیریشان، به نوعی به رابطه و نوع حضور انسان با خدا اشاره دارد. در کتاب ایوب، انسان که با عدالت شخصی خود در مقابل خدای قدوس، خود را ناقص یافته است، به روی درافتاده است و در کتاب مزامیر، انسان بر روی زانوهای خود قرار دارد و دعاهای خود را به خداوند عرضه میدارد. در کتاب امثال، انسان بر روی پاهای خود قرار دارد و بر محور تعالیم و حکمت الاهی و اخلاقیات قدم برمیدارد چراکه کلام حکمت الاهی برای پاهای او چراعی راهنما و روشنکنندۀ مسیر است. در کتاب جامعه، انسان به پشت خوابیده است و به تمام آنچه که در زیر آسمان و در این دنیا میگذرد، مینگرد. و در نهایت در کتاب غزل غزلها، انسان بر بلندیهای مشارکت با خدا یعنی در اوج لذت بردن از حضور خدا و رابطه ای صمیمی و عاشقانه قرار دارد.»
از میان این پنج کتاب، سه کتاب به سلیمان، پسر داوود و جانشین او نسبت داده میشود که در زمان خود به عنوان حکیمترین شخص بر روی زمین معرفی میگردد تا آنجا که از اقصی زمین برای ملاقات و درک حکمت او بدو مراجعه میگشت. آنچه که واضح است نویسندۀ کتابهای امثال و غزل غزلها، سلیمان است. البته در مورد کتاب جامعه بنا به سرنخهای مندرج در کتاب و سنّت آبای یهود و مسیحیت قرون اولیه، سلیمان نویسندۀ کتاب میباشد، اما سرنخهایی هم وجود دارد که شخصی نزدیک به سلیمان در سدههای بعدی نسبت به جمعآوری این کتاب اقدام نموده است که بررسی آن خارج از حوصلۀ این مقاله میباشد. در هر حال ما نیز به پیروی از سنت، سلیمان را نویسندۀ این کتاب درنظر میگیریم.
با شناختی که از زندگی سلیمان در کتاب پادشاهان وجود دارد، او نیز به مانند برخی چهرهها، شروع خوبی را در زندگی روحانی خود داشته است اما به خوبی به پایان نبرده است. البته که در کلام خدا میخوانیم که خدا او را تا پیش از مرگش دوباره احیا کرد.
اگر این سه کتاب نامبرده را از لحاظ سیر تاریخی یعنی زمان نگارش آن نگاه کنیم، متوجه افول زندگی روحانی سلیمان خواهیم شد؛ او در ابتدای جوانی خود کتاب غزل غزلها را نوشت یعنی زمانیکه در اوج مشارکت روحانی خود با خدا بود و خدا او را حکمت بخشید تا در زمان زمامداری خود کتاب امثال را به نگارش درآورد و در اواخر عمر خود کتاب جامعه را نوشت که در نخستین مطالعه و نگاه خواننده، کتابی مملو از بیهودگی و پوچگرایی به نظر میرسد و شاید اینگونه باشد.
مطابق کتاب تثنیه، پادشاه میبایستی طوماری از فرایض و اصول زمامداری را مکتوب و هرروزه به جهت یادآوری خود مطالعه مینمود. برطبق آن، پادشاه نمیبایست زنان، ثروت و احشام زیادی میداشت اما سلیمان همۀ آنها را داشت و مطابق اول پادشاهان، او هزار زن برای خود گرفت. سلیمان در طول زمامداری خود هزار زن و متعه برای خود گرفت که خیلی از ایشان از اقوام غیر یهود و بتپرست بودند و او را مجبور ساختند تا زیر یوغ ناموافق رفته و اورشلیم را به شهر بتها تبدیل سازد.
در مثالی جالب زندگی روحانی سلیمان و نگارشهای او با خیمه و معبد خدا مقایسه شده بود؛ بدین ترتیب که در غزل غزلها، سلیمان در قدسالاقداس ساکن است و در زمان نگارش امثال، او در صحن قدس به دنبال بجاآوردن فرایض است و در زمان نگارش جامعه، او در صحن عمومی و خارج از قدس قرار دارد. یعنی متأسفانه یک رویکرد و زندگی رو به عقب و پس رفت که کاملاً در محتوای نگارش کتاب جامعه مشهود است و در کنار تمام پوچگراییها و احساس بطالت، حسرتی عمیق تمام زندگی او را در بر گرفته است.
جامعه7: 10 “مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتر بود، زیرا که در این خصوص از روی حکمت سوال نمیکنی.“
کتاب جامعه در زبان عبری به نام Kohelet یعنی واعظ یا معلم شناخته میشود؛ یعنی کسی که جماعتی را برای تعلیم گرد هم جمع میکند. در زبان یونانی در ترجمۀ سپتواجنت با نام Ecclesiastic اگلیسیاستیس یعنی اجتماعی که برای تعلیم جمع شدهاند، شناخته میشود. واژۀ اگلسیا یا کلیسا هم به همین مفهوم برای کلیسای امروز استفاده میشود. این کتاب در عید خیمهها (یکی از اعیاد مهم یهود) قرائت میشد که یادآور حفاظت خداوند و همراهی او در 40 سال سرگردانی قوم بنی اسرائیل در بیابان بود. زمانیکه شرایط برطبق حکمت انسانی جور در نمیآمد و به نوعی قوم به عقل و حکمت خویش نسبت به شرایط گلهمند و پُر از حسرت گذشتهها بودند.
شاید این تعالیم از شخصی که کتاب امثال را نوشته است، بعید بنظر برسد اما با توضیحی که در مورد وضعیت روحانی سلیمان در زمان نگارش این کتاب گفته شد، جور در میآید. اما با این تفاسیر چطور است که در کانُن عهد عتیق قرار گرفته است؟ بدیهی است که این اتفاق امری واضح یا ساده نبوده است و تا مدت زمانی نسبت به قرارگیری آن شک و شبهاتی بوده است اما از آنجا که نگارش گناهان انبیا، خطاهای قوم و مقدسین و خیلی وقایع خلاف ارادۀ الاهی، مطابق الهام خدا و هدایت روح خدا بر مؤلفین بوده است، ارادۀ خدا بر این مقدر گردیده که این کتاب جزء کانُن قرار گیرد.
در هر حال آنچه که در کتابمقدس ارائه شده است یا مکاشفات غیرقابل انکار و مسلم الاهیست یا الهامی است که خدا اجازه داده مؤلفین بنا به حکمت الاهی و یا بعضاً انسانی و در جهت اراده و هدف الاهی مکتوب نمایند. همانطور که در عهد جدید میخوانیم که پولس در جایی میگوید «خدا گفته است» و در جایی دیگر میگوید «اینرا خدا نگفته است اما من میگویم» که مشخصاً تحت الهام خدا بیان میشود.
آنچه که در زندگی روحانی سلیمان در زمان نگارش این کتاب در اواخر سلطنت و عمر وی، رقم خورده است، اشاره به این نکته دارد که او سعی میکند حکمت انسانی خود را جایگزین حکمت الاهی نموده و بدان به مفهوم زندگی و هدف زیستن نائل گردد. از این روی در باب نخست و ثانی سعی میکند تا با تجربههای شخصی گوناگون خود در باب فلسفه، معماری، اکل و شرب، لذتهای دنیوی، دارایی و ثروت و تجملات، اکتشافات علمی و غیره دنبال مفاهیم بگردد. اما آنچه که دستگیر او میشود، او را اغنا نکرده و به پوچی و بطالت میرسد. از این روست که ما 38 بار با واژۀ بطالت یا هِبِل برخورد میکنیم. این روحیه نتیجۀ شکستن و تضعیف رابطۀ او با خدا و جایگزینی حکمت و توانایی و استعداد انسانی بجای حکمت الاهیست.
برای درک عمیقتر موضوع، جالب است بدانید در این کتاب 40 بار از نام الوهیم که رابطۀ خدا را به تمامی خلقت خود نمایش میدهد، اشاره شده است و حتی یکبار هم از عنوان یهوه که رابطۀ صمیمی خدا را برای ما آشکار میسازد، اشارهای نشده است و دلیل آن سقوط روحانی است که سلیمان بدان دچار و از خدا دور شده است. اما خدا اجازه میدهد تا بنا به الهام خویش این مطالب مکتوب شود و به من و شمای انسان، متذکر میگردد که، ای آدمی که با حکمت و تواناییهای خود به دنبال درک ارادۀ الاهی و مفهوم واقعی زندگی هستی، شخصی در اینجاست که از او حکیمتر و ثروتمندتر در تاریخ یافت نمیشود و او به این نتیجه رسید که این طرز زندگی و زیستن ارزشش را ندارد و بطالت و در پی باد دویدن است. حال با خود ارزیابی کنید که آیا سبک زندگی من بدین شیوه ارزش هدردادن وقتها و بروز حسرتهای گذشته را دارد؟!
تقسیمبندی غالب بر این کتاب، آن را به مقدمۀ1: 1-9 که ساختار اصلی کتاب و دیدگاه و نگرش مؤلف را شرح میدهد، 6 باب ابتدایی که به سردرگمیها و پوچ زیستن اشاره دارد، 6 باب متأخر که به سبک صحیح زندگی اشاره دارد و اینکه زندگی بدون خدا بیمعناست و حقیقتی غیر از آن وجود ندارد و در نهایت قسمت مؤخره که در دو قسمت 12: 1 و 12: 13و14 مشهود است که میگوید «آفرییندۀ خود را در روزهای جوانیت به یاد آور قبل از اینکه روزهای سخت زندگی فرا برسد روزهایی که دیگر نتوانی از آنها لذت ببری» و «انسان باید از خداوند بترسد و احکام او را نگاه دارد زیرا تمام وظیفۀ او همین است».
پس حال بیایید نگاهی دوباره به آیه 10 از باب 7 بیاندازیم و اینگونه بفهمیم؛
- آدمی بدنبال هدفمند سازی زندگی خود بر پایۀ تلاشهای انسانی، عدالت شخصی، نجات خویشتن و لذایذ زندگی است و این بطالت محض است و از پی باد دویدن. (ایام قدیم)
- خدا به دنبال نجات انسان از سقوط و پوچی میشتابد و در این میان انسان جدا شده از لذات دنیوی، بعضاً فیلش یاد هندوستان میکند و بدنبال ذخیرۀ گنجهایی زمینی است. (این زمان)
- تشخیص بهتربودن ایام قدیم نسبت به این روزها، متمرکز بر هویت انسان سقوط کرده بواسطۀ غرور حکمت، شهوت چشم و خواهش نفس است.
- حکمت؛ آنچه که خدا در اطاعت و خداترسی به آدمی میبخشد و او را احیا میکند تا زمینۀ نجات و تعالی او را فراهم سازد و دعوت مصالحه و رابطۀ صمیمی را در بستری از غزلهای ناب فراهم میسازد.
در پایان و برای جمعبندی بگذارید شما را برکت دهم به کلام خدا در عهد جدید که پری حکمت و کمال معرفت را در نقشۀ نجات و احیای الاهی نسبت به ما در مسیح عیسی فراهم ساخت تا دیگر حسرتی بر دلهای ما نباشد و در دعوت مصالحه و آشتی از رابطه صمیمی با خدا، زندگیهای ما مفهوم پیدا کند.
“زیرا میخواهم شما آگاه باشید که مرا چه نوع اجتهاد است برای شما و اهل لاودکیه و آنانی که صورت مرا در جسم ندیدهاند، تا دلهای ایشان تسلی یابد و ایشان در محبت پیوند شده، به دولت یقین فهم تمام و به معرفت سر خدا برسند؛ یعنی سر مسیح که در وی تمامی خزاین حکمت و علم مخفی است.” (کولسيان ۲: ۱-۳)
عیسی مسیح کمال حکمت و مستتر در عهد عتیق است که در عهد جدید و در فکر والای الاهی برای انسانِ پوچگرا، آشکار شده است.
کتاب جامعه فرصتی است برای ما مسیحیان تا بفهمیم کسانی که خدا را نمیشناسند، با چه پوچی و نامیدی و حسرتهایی درگیرند و زندگیشان با بیهدفی و بیمفهومی رو به پایان است. دنیای ترسیم شده در زیر آفتاب یا در زیر این آسمان، بدون خدا، باطل، بیرحم، ناعادلانه، کوتاه و بیثمر است. اما زندگی با مسیح، هدفمند و در آشتی و آرامی برقرار خواهد بود؛ زیرا که حکمت این جهان نزد خدا جهالت است.
بازدیدها: 40