نغمۀ تنهایی یک مرد، عنوان نوشتاریست که از دیالوگ ماندگار استاد خسرو شکیبایی در مجموعۀ تلویزیونی خانه سبز گرفته شده است. این مجموعه که تولید سه دهۀ پیش میباشد، از مخاطبان زیادی برخوردار بود که هر چهارشنبه شب از صدا و سیمای ایران پخش میشد. این فیلم، داستان جاری زندگی، در تعامل بین سه نسل در یک قاب بود. در قسمتهایی از این فیلم، استاد خسرو شکیبایی، دیالوگی را میگفت بدین مضمون که؛
“تو اگر نغمۀ تنهایی زندگی یک مرد رو بشنوی و بفهمی، باور کن هستن مردان سبزی که نغمۀ تنهایی یک زن رو میفهمن و میشنون و اونها رو تبدیل به سرودی زیبا میکنند.” انسان موجودیست اجتماعی و آفریده شده برای مشارکتهای اجتماعی؛ چراکه توانمندیهای انسان در محیط اجتماعی و در تعامل و تقابل با دیگر افراد نمایان میشود. اگر شرایط لازم و محیط فراهم نباشد، چگونه خواهند دانست که شما انسانی باهوش، خلاق و شجاع هستید. طبیعتاً باید فرصتی برای بروز این رفتارها فراهم باشد. یادمان باشد زندگیِ تنهایی و تنهابودن با احساس تنهاییکردن فرق دارد. میتوان تمام پتانسیلهای لازم را داشت و آنها را فعال ساخت اما تنها بود و تنها زیست. میتوان در محیط و روابط اجتماعی بود و احساس تنهایی کرد. در مقایسۀ این دو حالت چه چیز حذف شده است؟ بله درست حدس زدید. بروز توانمندیها و فعالیتهای اجتماعی که به ما هویت و ارزش میدهند و ما را در نگاه اجتماع مفید معرفی مینمایند. در برخی از موارد احساس تنهایی، ریشه در کودکی و انزواطلبی و خجالت آن دوران دارد و یا شاید به خاطر تحقیرها و عدم پذیرش در جمع و جامعه باشند. در مواردی هم ممکن است بخاطر زندگی مجردی طولانی و دوری از روابط صحیح اجتماعی باشند و شاید مواردی دیگری که شما بتوانید به این فهرست بیافزایید. اما آنچه که در اکثر این موارد مشترک است، اینست که حس تنهایی یا بدلیل عدم توانایی یا بدلیل فراهمنبودن محیط مناسب در بروز توانمندیها و خلاقیتها، و به فراخور آن شکلگیری روابط صحیح اجتماعی، اتفاق میافتند و این ضعف آنجا اوج میگیرد که افرادی با وجود توانمدیهای بالقوه و بالفعل، با وجود زندگی مشترک و اجتماعی، با وجود داشتن خانواده و همسر و شغل، باز هم از این احساس رنج میبرند. دلیل و نیز راهکار این مسئله را توأمان در بخش مهم دیالوگ نغمۀ تنهایی میتوان دید. یعنی شنیدن و فهمیدن، درک صحیح از هویت، شخصیت و رفتار یک انسان، همه و همه در کمک به شکلگیری هویت اجتماعی یک شخص تأثیرگذار است و باعث میشود احساس تنهایی نکنیم. وقتی مرد شنیده و فهمیده میشود، مانند پروانۀ از پیله جستهای، به دور شعلۀ تنهای شمعی تا فناشدن میچرخد و سرودی زیبا برایش میسراید. در کتاب پیدایش فصل ۲ میخوانیم که آدم جفتی برای خویش نیافت از این روی خدا دید نیکو نیست آدمی تنها باشد، پس برای او معاونی موافق وی فراهم ساخت که در جهت کار ملکوت خدا با یکدیگر همکاری کنند. اما آیا امروزه در زندگیهای مشترک احساس تنهایی وجود ندارد؟! البته که بعضاً هست، چراکه پیوند آدم و حوا در رابطۀ مستقیم و نزدیک با خدا مفهوم مییافت و سپس در مشارکت با یکدیگر. پس اگر در رابطه احساس تنهایی و سردی وجود دارد، بایستی نخست رابطۀ خود را با خدا اصلاح کنیم. در مزمور فصل ۲۵ در مورد داوود میخوانیم؛ کسی که از دست پسرش و اسرائیلیان، از خانواده و دیار خود فرار میکند. او تنها و سرخورده و مستأصل است. اما تنهایی و استیصال خود را به حضور خدا میبرد. خدا تنها امید او بود و امروز خدا هنوز تنها امید آدمیست. از این روی مسیح به ما وعده داده است که تا انقضای عالم با ما خواهد بود و ما را تنها و بیسرپرست نخواهد گذاشت. یادمان باشد از فرط تنهایی وارد هر رابطهای نشویم، بلکه تنها وارد یک رابطه و آن هم معاشرت با خدا شویم.
رادمرد
Visits: 1331