در این روزها که دنیا با یک بحران بزرگ دست و پنجه نرم میکند و همه چیز مختل شده، به ویژه در شرایط بد اقتصادی کشورمان ایران، شاهد بیکاری و خانهنشین شدن مردهای بسیاری هستیم و زنان هم که درصد بیشتری از قشر تحصیلکردۀ جامعه را به خود اختصاص دادهاند و شاید بتوان گفت توقع مالی کمتری دارند و در کارهایی که نیاز به قدرت بدنی ندارد، بیشتر جذب بازار کار میشوند و در نتیجه، مسئولیتها تا حد زیادی جا به جا میشوند. بدین معنا که رسیدگی به امور منزل و وقتگذاشتن و پیگیری کارهای کودکان به عهدۀ مرد و امرار معاش به عهدۀ زنان است و متأسفانه این روزها مردانی که نقش مادر را در خانه ایفا میکنند، بسیار دیده میشوند. شاید فکر کنیم چه اشکالی دارد که زنها نانآور و مسئول خانواده باشند و مردها هم به امور منزل و بچهداری بپردازند؟! اصلاً چه کسی گفته که همۀ کارهای خانه باید به عهدۀ زن باشد و خرج و مخارج به عهدۀ مردان!؟ حقیقت زندگی امروز این است که زن و مرد همپای هم در بیرون از منزل باید کار کنند تا امورات زندگی بگذرد و همینطور مردان نیز در انجام امور خانه، همسرانشان را تنها نمیگذارند. هر چند که هنوز هم افرادی با افکار پوسیده و بدوی وجود دارند که همکاری مردان را در خانه به سخره بگیرند و با القابی همچون زن ذلیل، خانوم خونه و …، به تحقیر مردانی بپردازند که با محبت و درک همسرانشان، آنها را خدمتکار و یا آشپزِ خانه نمیدانند و در امور خانه همکاری میکنند. اما این دو مقوله کاملاً باهم متفاوت هستند؛ این که همسران در مسئولیتهای مربوط به هم، همکاری داشته باشند با اینکه جایگاهشان کاملاً با یکدیگر عوض شود، تفاوت بسیار زیادی با هم دارد، مخصوصاً اگر این مسئله به صورت لایف استایل یا همان سبک زندگی تبدیل بشود. گاه به خاطر شرایط سخت در مدت زمان کوتاهی این اتفاق برای برخی رخ میدهد، اما این که زن و مرد بخواهند کاملاً نقش خود را فراموش کرده و وظایف اصلی خود را کلاً از یاد ببرند، باعث مشکلات زیادی خواهد شد؛ مثلاً زنان تمان وقت خود را به کار بیرون مشغول شده و از تربیت فرزندان و نقش مادریشان کاملاً دور میشوند و مردان هم مسئولیت امرار معاش خانواده را فراموش کرده و در خانه نقش مادری را به عهده گرفته و مشغول امور خانه شوند. این مسئله میتواند ضربۀ بسیار بدی به بدنۀ خانواده بزند. زن و مرد با روحیات متفاوتی آفریده شدهاند و خیلی از نقشهایی که آنها در زندگی به عهده میگیرند، نقشهائیست که به طور غریضی در آنها وجود دارد؛ مثل نقش مادربودن یا نقش سرپرست خانوادهبودن. مردان و زنانی که در زندگی نقشهایشان به کل جا به جا میشود، بطور ناخودآگاه به سمت افسردگی میروند و روابط آنها نیز بیشک تحت تأثیر این وضعیت قرار خواهد گرفت. میتوان گفت یکی از مهمترین مواردی که میتواند یک خانواده را نجات داده و حفظ کند، این است که زن و مرد نقشهای خود را حفظ کرده و در عین حال در جهت حمایت از یکدیگر، به کمک هم بیایند تا نه تنها احساس رضایتمندی از انجام وظایف در فرد باقی بماند، بلکه بار سنگین مسئولیت بر دوش یک نفر سنگینی نکند و همچنین اثرگذاری درست بر روی فرزندانشان داشته باشند. مردانی که همسران خود را در امور منزل تنها نمیگذارند، مردانی هستند که به معنی واقعیِ زندگی مشترک پی بردهاند و رفتار آنها نه تنها شایستۀ تحقیر و تمسخر نیست بلکه بسیار در خورِ تمجید است. در نقطۀ مقابل، مردانی که در روزمرهگیها گم میشوند و همسران خود را فراموش میکنند و یا زنان خود را شایستۀ محبتکردن نمیبینند و هنوز با این تفکر کهنه زندگی میکنند که زن گرفتهاند تا برایشان آشپزی و نظافت کند و فرزند بیاورد، و اینگونه با بیمهری به همسرانشان نگاه میکنند، در واقع کلام خداوند را زیر پا میگذارند؛ “ای شوهران، همسران خود را محبت کنید” (کولسیان 3: 19).
امروز شما به عنوان یک مرد چه طرز تفکری نسبت به همسر خود دارید و فکرمیکنید چطور میتوان جامعه را از چنین تفکرات بیمار و دور از محبت، پاک کرد و زندگی مشترک را به معنای واقعی زندگی کرد؟
رادمرد
Visits: 1289